لزوم ارائه توضیحات واضح و روشن در شرایط کنونی
در برخی از مکالمات روزمره، ممکن است فردی چیزی را که با چشم خود مشاهده کرده، انکار کند و به روایتهایی استناد کند که از یک شبکه اجتماعی یا کانال تلگرامی دریافت کرده...
در گفتوگوهای روزمره گاهی پیش میآید که فردی چیزی را با چشم خود مشاهده کند، اما آن را انکار کرده و به روایتی که از شبکههای اجتماعی یا کانالهای تلگرامی شنیده است، تکیه کند. این رفتار از دید یک پژوهشگر ارتباطات نه عجیب و نه جدید است و به عنوان پیامد طبیعی ساختار ذهن انسان و سازوکار رسانههای امروزی شناخته میشود. ذهن انسان به گونهای طراحی شده که تمایل دارد انرژی کمتری صرف کند و معمولاً اولین روایتی را میپذیرد که ساده و منظم به نظر برسد. به همین دلیل، جملات کوتاه، تصاویر تأثیرگذار یا داستانهای هیجانانگیز سریعتر از تحلیلهای دقیق در ذهن جا میگیرند. واقعیتهای پیچیده معمولاً در رقابت با این روایتهای ساده شکست میخورند.
در بسیاری از موارد، یک ویدیو کوتاه در شبکههای اجتماعی بیشتر از هر استدلالی برای مردم قانعکننده است؛ نه به دلیل حقیقت، بلکه به دلیل سادگی و مصرف کم انرژی. رسانهها تنها انتقالدهنده واقعیت نیستند، بلکه سازنده آن نیز هستند. در ایران، این پدیده به وضوح قابل مشاهده است؛ برخی موضوعات با چند گزارش خبری به «مسأله عمومی» تبدیل میشوند، در حالی که مسائل دیگر به دلیل سکوت رسانهای به طور کامل از سبد واقعیت عمومی حذف میشوند. این سازوکار در نوسانهای افکار عمومی درباره قیمتها، طرحهای شهری یا حوادث سیاسی به وضوح دیده میشود؛ آنچه بازتاب داده میشود، واقعیتر از آن چیزی است که تجربه میشود.
قدرت تکرار نیز در این زمینه نادیده گرفته میشود. پژوهشهای روانشناسی نشان دادهاند که تکرار، حتی اگر محتوا نادرست باشد، احتمال باور را افزایش میدهد. در جامعه ایران، نمونههای زیادی وجود دارد؛ شایعات درباره مسئولان یا روایتهای اقتصادی اغراقشده به قدری تکرار میشوند که بسیاری آنها را «قطعیت» میپندارند، حتی اگر بارها تکذیب شده باشند. با رشد شبکههای اجتماعی، اثر این تکرار بیشتر شده است؛ هر بار که کاربری بدون تردید و تنها با یک فوروارد، روایت را دوباره پخش میکند، شالودهای از «حقیقت خیالی» ساخته میشود.
انسانها به طور طبیعی از تنهایی هراس دارند و به سمت آنچه «اکثریت» پذیرفته است، میروند. در ایران، بارها دیده شده که برخی هشتگها یا ترندها به واسطه همین احساس جمعی قدرت یافتهاند. محتوای آنها ممکن است دقیق نباشد، اما تکرار و همراهی چهرههای مشهور، اجبار اجتماعی ایجاد میکند که فرد را متقاعد میکند «اگر همه میگویند، پس لابد درست است».
نظامهای سنتی اعتماد در جامعه نیز ضعیف شدهاند. زمانی مردم برای دانستن واقعیت به تجربههای محلی، خانواده یا گفتوگو با افراد مورد اعتماد تکیه میکردند، اما این شبکه طبیعی در سالهای اخیر کمرنگتر شده است. در شرایطی که اعتماد اجتماعی پایین باشد، ذهن به سرعت به دنبال مرجع بیرونی میگردد، حتی اگر آن مرجع کیفیت لازم را نداشته باشد. رسانهها و شبکههای اجتماعی در ایران این شکاف را پر کردهاند، همانهایی که خود ممکن است بخشی از مشکل باشند.
امروز باید به عصر پساواقعیت اشاره کرد؛ دورهای که در آن احساسات اهمیت بیشتری از واقعیات پیدا کرده و «وانمودهها» بر صحنه مسلط شدهاند. در این فضا، توضیح دادن بدیهیات نه نشانهای از عقبماندگی مخاطب است و نه کاری کماهمیت. بدیهی بودن خود فروپاشیده و آنچه زمانی روشن بود، اکنون نیازمند تفسیر است. در موضوعاتی که زمانی بدون اختلاف پذیرفته میشدند، اکنون باید ساعتها توضیح داد تا ذهن بتواند میان تصاویر رسانهای و تجربه واقعی تمایز بگذارد.
این وضعیت نشاندهنده این است که روایتها پیش از واقعیت میرسند، احساسات جلوتر از منطق حرکت میکنند و الگوریتمها به جای تجربه مستقیم، چشمانداز ذهنی ما را تنظیم میکنند. در چنین محیطی، توضیح دادن بدیهیات نه برای قانع کردن دیگری، بلکه برای بازگرداندن انسان به نقطه تماس با واقعیت ضروری میشود. این توضیح، تلاشی است برای شکستن افسون روایتهایی که جای تجربه را گرفتهاند و بازگرداندن قدرت مشاهده به جای خود. ادامه این بحث میتواند به این پرسش برسد که چگونه میتوان نظامهای اعتماد را ترمیم کرد و نوعی سواد رسانهای مبتنی بر تجربه زیسته ساخت؛ کاری دشوار، اما نه ناممکن.
بدون نظر! اولین نفر باشید