“ارتباط میان اوباش و سلطنت پهلوی: پیوندی میان قدرت و خشونت”
اراذل و اوباش همواره به عنوان تکیهگاههایی برای پهلویها شناخته شدهاند؛ از زمانی که رضاخان وارد عرصه سیاسی کشور شد تا دوران حکومت محمدرضا شاه. رضاخان، پیش از آنکه به عنوان رضاشاه شناخته شود، در...
اراذل و اوباش همواره به عنوان تکیهگاههایی برای پهلویها شناخته شدهاند؛ از زمانی که رضاخان وارد عرصه سیاسی کشور شد تا دوران حکومت محمدرضا شاه. رضاخان، پیش از آنکه به عنوان رضاشاه شناخته شود، در دوران وزارت و نخستوزیری، به طرز گستردهای از لومپنها برای تحقق اهداف خود بهره میبرد. در زمان نخستوزیری او، این گروهها به تبلیغات علیه احمدشاه پرداخته و بدین ترتیب، زمینهسازی افکار عمومی برای به قدرت رسیدن رضاخان را فراهم میکردند. یکی از مهمترین موارد استفاده از لومپنها در دوران سردار سپه، ماجرای جمهوریخواهی او بود. عبدالله مستوفی، یکی از شاهدان عینی این واقعه، مینویسد: «در بعد از ظهر ۵ شهریور، هنگامی که در دیوان محاکمات مالیه مشغول کار بودیم، ناگهان صدای جنجال و هیاهوی زیادی از بیرون به گوش رسید. این ملت بود که جمهوری میخواست؟» پس از اتمام کار، مستوفی عمداً برای مشاهده این تظاهرات به خیابانها رفت و جمعیتهایی را دید که با در دست داشتن بیرقهای سرخ و پیراهنهای مشابه، در خیابانها به راه افتاده بودند. به گفته او و دیگر شاهدان، این تظاهرات به هیچ وجه خودجوش و ملی نبود و هواداران واقعی جمهوری در آن جمعیتها به چشم نمیخوردند؛ بنابراین، این رویداد به عنوان یک هیاهو و جنجال تلقی میشود نه یک جنبش واقعی.
در روز ششم شهریور، عمال رضاخان که برای توصیه استعفاء به ولیعهد رفته بودند، با واکنش منفی او مواجه شدند. رضاخان که قصد داشت کار را تا هفتم شهریور یکسره کند، به ولیعهد پیغام فرستاد که باید عمارت دولتی را ترک کند. ولیعهد نیز برخی از نمایندگان مجلس را احضار کرده و موضوع را با آنها در میان گذاشت. پس از بازگشت رئیس مجلس، بحثهایی بین موافقان و مخالفان جمهوری در مجلس شکل گرفت که در آن حائریزاده، جمهوریخواهان طرفدار رضاخان را به عنوان «یک مشت اراذل و اوباش» توصیف کرد.
رضاخان در مقاطع دیگر نیز، از جمله زمانی که پیش از تاجگذاری از سوی مجلس استیضاح شد، با به خیابان آوردن اوباش، تلاش کرد تا شرایط را به نفع خود تغییر دهد. استفاده از اراذل و اوباش در دوران محمدرضا شاه نیز ادامه داشت و نمونه بارز آن، وقایع مرداد ۱۳۳۲ بود که در جریان کودتا، «شعبان بیمخ» به میدان آمد و آشوبی به پا کرد. شعبان جعفری (شعبان بیمخ) در دیداری با کرمیت روزولت، مأمور سازمان سیا، اعلام کرد که میتواند سیصد تا چهارصد نفر از افراد مشابه خود را گردآوری کند که توانایی انجام هر دستوری را دارند. این همکاری به سرعت شکل گرفت و روزولت مبلغی به شعبان بیمخ پرداخت و قرار شد که بقیه مبلغ پس از پیروزی پرداخت شود. او نیز به سرعت به جمعآوری اوباش در جنوب شهر پرداخت.
در صبح روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، جمعیت اوباش و چاقوکشان، که طرفداران سلطنت پهلوی بودند، در خیابانهای تهران به راه افتادند. آنها رانندگان را متوقف کرده و مجبور میکردند که عکس شاه را در زیر برفپاکن بگذارند و چراغها را روشن کنند. همچنین از آنها میخواستند که «جاویدشاه» بگویند و در صورت خودداری، مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند. این روند، با گذشت نزدیک به پنج دهه از سرنگونی پهلوی، همچنان ادامه دارد. به گفته برخی چهرههای اپوزیسیون خارج از کشور، اراذل و اوباش با پرچمهای شیروخورشید در خیابانهای کشورهای مختلف تجمعاتی برپا میکنند. رامین پرهام، نویسنده مقیم فرانسه و مشاور سابق رضا پهلوی، اظهار میدارد: «توهین به اندیشه، از ویژگیهای شعبانبیمخیِ نظام پهلوی است. جنبه مثبت ادرار سلطنتطلبان بر قبر یک نویسنده، این بود که تیپ شخصیتی این طیف را به خوبی نشان داد».
بدون نظر! اولین نفر باشید